پارت ۱
| هستی
جانتان مرغ دریایی 🦆
اما دور و تک و تنها آن سوی قایق و ساحل ،جاناتان لیو ینگستون مرغ دریایی مشغول تمرین بود.در ارتفاع صد پا ، پاهای پردارش را خم میکرد،منقارش را بالا میبرد سعی میکرد بالهایش را در حالت انحنایی تا بدار نگه دارد که کاری دشوار و دردناک بود. این انحنا باعث میشد هستهتر پرواز کند آنقدر سرعتش را پایین میآورد ه نفس باد را روی صورتش حس میکرد اقیانوس،آن پایین،زیر بالهایش از حرکت باز می میایستاد با تمرکزی سرسختانه به یک نقطه خیره ماند،نفس را در سینه حبس کرد خاص یک ذره... فقط یک ذره بیشتر... به بالهایش انحنا و پیچش بدهد . پرهایش ژولیده و پریشان شدند،سرعتش کم و کمتر شد ا بیحرکت ماند و سقوط کرد